درباره وبلاگ مورد علاقه های من ____172254532_______________________ __2125445335332588__________________ _741353322222221388_________________ _4523322222222211246________________ _03233222222222221111222223499______ _6412222222222222233555555532508____ _29122222222222222222333332332188___ __83122222222222222222222222217288__ __6911222222222222222222222221__485_ ___831122222222222222222222227__388_ ___58212222222222222222222211___088_ ____80172222222222222222227____888__ _____867222222222222221______0888___ _____18512222222211_______488886____ ______887777__________68888887______ _______88________508888888__________ ________85488888888885______________ My FaVoRiTeS آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
مورد علاقه های من
نه ناراحتم...
دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, :: 1:59 :: نويسنده : موج
جنس من از آهن و از سنگ نیست ، جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, :: 13:32 :: نويسنده : موج
ایـن دیـوانگیـست ... شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 2:53 :: نويسنده : موج
آری برادران دراین دنیای بی وفا ثروت وپست و مقام به درد نمیخورد و در روز قیامت از انسان ایمان و تقوا می خواهند.
سه شنبه 19 دی 1391برچسب:, :: 10:46 :: نويسنده : موج
اگه به تو نمیرسم این دیگه قسمت منه نخواستم اینجوری بشه این از بخت بده منه قده یه دنیا غم دارم اگه نبینمت یه روز چطور دلت اومد بری عاشق چشماتم هنوز فکر نمیکردم که یه روز اینجوری تحقیر بشم به جرم دوست داشتن تو اینجوری تنبیه بشم قده یه دنیا غم دارم اگه نبینمت یه روز چطور دلت اومد بری عاشق چشماتم هنوز دار و ندارم رو میدم ولی چشمات رو نبند دار و ندار من تویی به گریه های من نخند از همه دنیا من فقط دل خوش تو بودم ولی دلخوشی تو نبودم دوستم نداشتی یه کمی =-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-= (ترانه خیلی زیبا به نام اگه به تو نمیرسم از حمید عسگری) یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 17:9 :: نويسنده : موج
کدوم خواستن کدوم جنون کدوم عشق از این عشق هایی که زنجیر می شه نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست … نه اینکه زندگی بی عشق می شه بفهمم آخرش چی عشق می شه مثه حرفی که نگاهی نمی گفته و می گفته توفکرش نیستیم و پیداش میشه نه اینکه عاشقی حال خوشی نیست … نه اینکه زندگی بی عشق می شه بفهمم آخرش چی عشق می شه خداوندا !
دقیق یادم نیست آخرین بار کی خود را پیدا کردم ؛ اما خوب یادم هست ، هرگاه که گم شدم دستم در دست تو نبود ...!
جمعه 24 آذر 1391برچسب:, :: 1:22 :: نويسنده : موج
محبوبم تو تنها دوست ما هستی که هرگاه بخوانیمت، مهربان و بی منت حاضر هستی و پاسخگو ... خودت فرموده ای :
" اُجیبُ دَعوَةَ الدّاعِ اِذا دَعان " : هرگاه مرا بخوانند، پاسخ می گویم معبودم... تو، عین اجابتی ، به ما خواندنت را بیاموز ...!
سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, :: 17:18 :: نويسنده : موج
وقتی کــه نیستی جمعه 10 آذر 1391برچسب:, :: 22:48 :: نويسنده : موج
وقتی غمگــــینی ... چــون الان طـــعمـــه ی خـــوبی هســتی ! پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : موج
آدمها کنارت هستند تاکی؟؟ تا وقتی ب تو احتیاج دارند و از بعدش از پیشت میرن... یک روز!!! کدام روز؟؟؟ وقتی کسی جایت آمد، تا چه موقع؟؟؟ تا موقعی که کسی دیگر را برای دوست داشتن پیدا کنند... می گویند عاشقت هستنم؛برای همیشه نه... فقط تا وقتی که نوبت بازی با تو تمام شود... و اینست بازی با هم بودن.. چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 23:24 :: نويسنده : موج
این روزها زیادی ساکت شده ام ، حرف هایم نمی دانم چرا به جای گلو ، از چشم هایم بیرون می آیند سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:, :: 19:45 :: نويسنده : موج
در این شب های بارانی ، غم انگیز است تنهـــایـــــــــی . . . به اُمـید نگاهـــی تــلخ ، که میآیـــــــــــی . . . به احساست قسم یـک شب ، دلم میمیـــرد از حسرت . . . و من آهسته می گویـــــــم : تو هم دیگــــــــر نمی آیــــ ــ ـ ـــی . . . سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:, :: 19:32 :: نويسنده : موج
چه خبر از دل تو .... ؟ یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, :: 20:28 :: نويسنده : موج
خنده ام میگیرد
میگویی : دلم برایت تنگ است یا مرا به بازی گرفته ای یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی دلتنگی ارزانی خودت . . . شنبه 4 آذر 1391برچسب:, :: 20:15 :: نويسنده : موج
مــی خـواهـم داستـانـی از علاقــه ام بـه تــو بنـویسـم
شنبه 4 آذر 1391برچسب:, :: 1:42 :: نويسنده : موج
شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند ، عشق بورز به آن ها که دلت را شکستند ، دعا کن برای آنان که نفرینت کردند ، درخت باش به رغم تبرها ، بهار شو و بخند که خدا هنوز آن بالا با ماست ... صبر کن سهراب! سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 17:6 :: نويسنده : موج
يه روز وقتي به گل نيلوفر نگاه کردم سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : موج
زندگی آرام است ، مثل آرامش یک خواب بلند زندگی شیرین است ، مثل شیرینی یک روز قشنگ زندگی رویایی است ، مثل رویای یکی کودک ناز زندگی زیبایی است ، مثل زیبایی یک غنچه ی باز زندگی تک تک این ساعت هاست زندگی چرخش این عقربه هاست زندگی راز دل مادر من زندگی پینه ی دست پدر است زندگی مثل زمان در گذر است . . . شیشه ای میشکند
یک نفر میپرسد
که چرا شیشه شکست؟ یک نفر میگوید: شاید این رفع بلاست دیگری میپرسد شیشه پنجره را باد شکست؟ دل من سخت شکست هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید از خودم میپرسم" ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود.
جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 14:25 :: نويسنده : موج
باران کـه میبـارد…… دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود… راه می افـتم … بـدون ِ چـتـر … من بـغض می کنـم … آسمـان گـریـه .... جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 14:24 :: نويسنده : موج
عکس تـــو را
شنبه 6 آبان 1391برچسب:, :: 18:39 :: نويسنده : موج
پر از سوز زمستونه
یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:, :: 21:51 :: نويسنده : موج
دلتنگ بودم و خست
آمدم تا ماه نگاهت را
از پشت پنجره بچینم اما
پائیز حرفهایت به هوای شعرم خورد
و رعد یادت در واژه هایم پیچید
تمام خاطرات کز کرده از تو
خیس شدند!
چه بگویم وقتی دیوانه وار
سمت گلهایی که دارم از تو به آب می دهم
در حرکتم وآخرش نمی دانم
به کدام نا کجا آباد می رسم؟
تازه لهجه شعرم بهاری شده بود
که تو آمدی...........
ونگذاشتی لابه لای برگها شکوفه کنم
حالا از بهار نشانی نیست
تنها یک برگ؛که مرا می برد تا رویائی
که تا به حال ندیده ام
واینکه به او که هیچوقت فکرش را هم نمی کردم
چقدر فکر کردم؟؟!
و هنوز دلتنگم.....
@@@
پی نوشت 1 :بــه تــو ســـاده دل نــدادم کــه بـــری ســــــاده ز یـــــادم . . .
پی نوشت 2 : بگـذار آدمهـا تا میتوانند سنگ بـاشند ، تـو از نـژاد چشمــه بــاش . .
پی نوشت 3 : اگر تو هم دلتنگی برایم بنویس از چه دلتنگی ....
یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:, :: 16:57 :: نويسنده : موج
یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:, :: 16:43 :: نويسنده : موج
شقایق گفت با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم
اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی ، که زمین تب دار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت ،
تمام غنچه ها تشنه و من بی تاب و خشکیده ،
تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته ، به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش
افتاده بود ، اما طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند شود مرهم برای دلبرش ،
آندم شفا یابدچنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده ، که افتاد چشم او ناگه به روی من
بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و
به ره افتاد و او می رفت ، و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را رو به بالاها
شکر می کرد ، پس از چندی
هوا چون کوره آتش ، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت : چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست به جانم ، هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست
واز این گل که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت و
من در دست او بودم ، و حالا من تمام هست او بودم
دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد ، دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد ، کمی اندیشه کرد ، آنگه
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت ، زهم بشکافت
اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل
و من ماندم نشان عشق و شیدایی و با این رنگ و زیباییو نام من شقایق شدگل همیشه عاشق شد
|
|||
|